Main » 2009 » February » 14 » بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد
00:55:02
درخت بود و تو بودي و باد، سرگردان ميان دفتر باران، مداد سرگردان تو را کشيد و مرا آفتابگردانت ميان حوصله گيج باد سرگردان هميشه اول هر قصه آن يکي که نبود نه باد بود و نه تا بامداد سرگردان و آن يکي همه ي بود قصه بود و در او هزار و يک شب و صد شهرزاد سرگردان تمام قصه همين بود راست مي گفتي : تو باد بودي و من در مباد سرگردان زمين تب زده، انسان عصر يخ بندان و من ميان تب و انجماد سر گردان ستاره ها همه شومند و ماه خسته من ميان يک شب بي اعتماد سر گردان مرا مراد تويي گرچه بر ضريح تو هست هزار آينه ي نا مراد سرگردان نماد نام تو بود و نماد ناله من هزار ناله در اين يک نماد سر گردان
... ...
درخت کوچک تنها به باد عاشق بود و باد بي سرو سامان و باد سر گردان ... تمام قصه همين بود، راست مي گفتي !...